Web Analytics Made Easy - Statcounter

خبرگزاری مهر _ گروه جامعه_ فاطیما کریمی؛ ماهیگیران بلوچ ۲ سال پیش وقتی موتور لنج در دریای سومالی سوخت؛ با ماهی‌هایی که قرار بود زندگی آنها را برای چند ماه تأمین کند؛ در دریا سرگردان بودند. به ساحل که رسیدند به جای رهایی، اسیر شدند.

آنها به جمع ماهیگیران دیگری پیوسته بودند که ۶ سال قبل از آنها چنین بلای مشابهی سرشان آمده بود.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

سال‌ها بی خبری و حبس در یک اتاق تاریک و شکنجه توسط گروهکی که چندین سال است ادعای جنگ با دشمنان اسلام را دارد ولی خودش خون می‌ریزد. از قتل عام تماشاگران برزیل گرفته تا زندانی کردن چندین ساله ماهیگیران ایرانی که جز برای شکار ماهی در دریا کار دیگری نداشتند. برای گروه اول ۸ سال و برای گروه دوم دو سال به عددهای تقویم گذشت اما برای آنها هر روزش یک سال بود.

بعد از شکنجه‌های روحی، پا در زنجیر، غذای نامناسب، حبس در اتاق بی نور، دور از خانواده و کشور، اسیر یک گروهک تروریستی بودن، آزاد شده و به دولت سومالی تحویل داده شدند. تازه فهمیدند طعم غذا یادشان رفته بوده. حرف زدنشان فرق کرده، چه آسیب‌ها که در اثر تحمل بیماری در آن اتاق کثیف تحمل نکردند.

تازه آنجا فهمیدند چه سال و چه روز و چه ماهی است. وقتی اولین تماس را با خانواده‌ها گرفتند آنها فکر می‌کردند کسی سرکارشان گذاشته چون احتمال داده در دریا غرق شده اند و دیگر برنمی گردند. ولی آنها برگشتند. ۱۴ نفر از مجموع ماهیگیران ایرانی دو لنج. غیر از پاکستانی‌هایی که از استانبول راهی شدند و سه نفری که بر اثر مالاریا فوت کرده بودند.

ماهیگیران ایرانی سوم دی ماه از موگادیشو پایتخت سومالی به استانبول و سپس به تهران رسیدند و از آنجا یک راست سوار اتوبوسی شدند که تا سیستان و بلوچستان می‌رفت. من که خودم را آخرین لحظه به اتوبوس در حال حرکت رسانده بودم؛ گاهی شنونده خاطراتشان بودم. گاهی غصه دار دلتنگی هایشان. گاهی هم به عنوان خبرنگار خبرگزاری مهر به سوال‌هایشان بعد از ۸ سال بی خبری از دنیا پاسخ می‌دادم. گاهی همراهشان می‌خندیدم به وضعیتی که آنها را پس از سال‌ها فریز شدن در زمان شبیه به اصحاب کهف کرده بود. مثل وقتی که اتوبوس برای ناهار و نماز نیم ساعتی متوقف شد.

نصیر بنگل زهی

از داخل اتوبوس بیرون نمی‌آمدند. پیش خودم گفتم حتماً از شوق رسیدن است. می‌خواهند وقت تلف نشود. ولی آنها دو شب در راه بودند و گرسنه. از نوع پچ پچ هایی که می‌کردند فهمیدم این ۱۴ مرد هیچ پولی در جیب ندارند. یک راست از فرودگاه امام سوار اتوبوس شده بودند. نه کسی به آنها پولی داده بود در جیب بگذارند نه کارت اعتباری.

نماز خواندند پایشان را به اصرار من در رستوران گذاشتند. منو را جلویشان گذاشتم. راننده گفت هر چه می‌خواهید سفارش بدهید صاحب لنج پول صندلی و غذایتان را با من حساب کرده. خیالشان راحت شد. منوی غذا را دیدند و متحیر شدند. گفتند ارزان‌ترین غذا صد هزار تومان است. قبل از اسیری با ۴۰ هزار تومان یک هفته زندگی می‌گذراندیم! همه جوجه بدون برنج صد هزار تومانی را سفارش دادند. ارزان‌ترین غذا. گفتند حواسمان هست که صاحب لنج برایمان خرج کرده است!

دو نفر غذا نخوردند. اضطراب رسیدن به مقصد و معده درد ناشی از تغذیه نامناسب اجازه نمی‌داد مثل بقیه پای میز ناهار بنشینند.

_ غذای دیگری نمی‌خواستید امتحان کنید؟

_ ۷ نفرمان ۲ سال و ۷ نفر دیگر ۸ سال است که مرغ نخورده ایم.

_ حتی بعد از آزادی و مدتی که تحویل دولت سومالی داده شده بودید؟

_بله. در سومالی گوشت شتر و گوسفند و گاو مصرف می‌کنند. از برنج بدمان آمده. در این مدت فقط برنج و ماش در آب جوش خورده ایم.

میز کناری در رستوران تعدادی جوان هم سن و سال اسرای آزاد شده از سومالی؛ لباس بلوچ به تن داشتند. به سراغشان رفتند. خوش و بش کردند. همشهری از آب درآمدند آن هم در جایی نزدیک زواره. نصیر وارد شد چیزی تعریف کرد که همگی خندیدند. نصیر بنگل زهی عضو کوچک این گروه ۱۴ نفره بود. برایم تعریف کرد که به دستشویی رفته. مسئول سرویس بهداشتی مجتمع به او گیر داده باید دو هزار تومان پول بپردازد و او چون پولی نداشته پرداخت هزینه را به دوست دیگری سپرده، دیگری هم به دیگری.

نصیر می‌گفت: دو هزااااااااار تومن پول می‌خواست. قبلاً ۲۰۰ تومن بود. چه خبره؟!

نیم ساعت بعد داخل اتوبوس نشستیم. این بار نوبت نصیر بود ۸ سال غذابی که تحمل کرده را برایم تعریف کند. آن زمان فقط ۱۸ سال داشت. هزار بار خاطرات این ۱۸ سال را در یک اتاق نمور تاریک با پای زنجیر شده مرور کرده از وقتی به دنیا آمده و زندگی را فهمیده بود تا آن روز که اسیر الشباب شد. گاهی غمگین می شده گاهی دلتنگ، گاهی اضطراب آینده تاریک را داشته. مادر کجا بود پسر را در آغوش بگیرد و دلداری دهد. پدر کجا بود پسر را به آینده امیدوار کند؟

اصلاً برادر کجاست؟ بشیر ناخدای لنج بود سختی‌ها در مدت زمان کوتاهی که با هم زندانی بودند، آسان می‌شد. اما بعد از جابه جایی در زندان‌های مختلف، او را ندید.

وقتی از شکنجه‌هایی که می‌شد و بیماری‌هایی که بدون دارو تحمل می‌کرد حرف میزد؛ یادم می‌آمد همسن او که بودم در اوج نشاط و سرزندگی تلاش می‌کردم مهارتهای جدید یاد بگیرم، جوانی کنم. آینده ام را بسازم و زندگی کنم. ۲۶ سالگی کلی کار انجام داده بودم.

در همین حال و احوال بودم که نصیر گفت از ۱۸ تا ۲۶ سالگی انقدر کتکم زدن که از گوشم چرک بد بو می‌آمد. دارو نمی‌دادند. یک روز فهمیدم دیگر با گوش راستم نمی شنوم. به دنیای نصیر پرت شدم ۸ سال روز تولدش دو آرزو بیشتر نداشته یا مرگ زودهنگام و خلاصی از حبس ناعدالانه یا رهایی و زندگی دوباره!

مجبور بود پیراهن دوستانش را بکشد تا بفهماند سوالات من را باید بلندتر تکرار و گاهی ترجمه کنند. آنها می‌توانستند به من بگویند «بیو» به زبان سومالیایی یعنی آب.

نصیر هم مثل بقیه خیلی جاها یادش می‌رفت به چه زبانی حرف می‌زند.در بین کلماتش از عبارت‌های عربی و سومالیایی استفاده می‌کند. تازه او توانسته بوده با زرنگی از شیادان الشباب دفترچه کوچکی بگیرد و همه خاطراتش را در آن بنویسد. او با یادداشت کردن تعداد روزها و ماه‌ها، بهتر از بقیه می‌دانست چه روز و ماهی چه اتفاقی برایشان افتاده. نصیر دفترچه را با خودش به ایران آورده تا به خانواده اش نشان دهد.

او بعد از ۸ سال تنها از سومالی به خانه برگشت. می‌گفت: «۶ سال بعد از آخرین باری که بشیر را دیدم آزاد شدیم. از همه پرسیدم برادرم کجاست. گفتند همان موقع مالاریا جانش را گرفت. من بعد از ۶ سال بی خبری به عزای برادرم نشستم.» بشیر به همراه دو نفر دیگر در سومالی وقتی زندانی بودند مالاریا گرفته و به دلیل عدم رسیدگی به آنها، جان باختند. هم سلولی‌هایشان آنها را غسل دادند اما هیچ کدام خبر نداشتند تروریست‌های الشباب آن سه نفر را دفن کردند یا به دریا انداختند.

در تمام مدتی که اتوبوس ماهیگیران به سمت چابهار می‌رفت؛ یک صندلی در میان مسافران همیشه خالی بود.

این روایت ادامه دارد...

کد خبر 5669757 فاطمه کریمی

منبع: مهر

کلیدواژه: ماهیگیری سومالی آزادی زندانیان شهرداری تهران هلال احمر جمهوری اسلامی ایران شورای شهر تهران آلودگی هوا پلیس راهور علیرضا زاکانی سانحه تصادف عملیات امداد و نجات قوه قضاییه سازمان هواشناسی سازمان امداد و نجات هلال احمر سازمان محیط زیست شهردار تهران مدیریت شهری

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.mehrnews.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «مهر» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۶۷۴۱۷۹۸ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

«جعبه سیاه» آدم‌ها رو می‌شود/ چالش‌هایی که گاهی از دست مهمان برنامه در می‌رود

در پرواز از همان لحظه‌ای که هواپیما می‌خواهد پایش را از زمین بردارد و اوج بگیرد، تا وقتی که بخواهد فرود بیاید، تمام ریز و درشت اطلاعات از قبیل ارتفاع، زمان، سرعت و صدا در قطعه‌ای به نام جعبه سیاه ثبت و ضبط می‌گردد. جعبه سیاهی که قرار است در روز مبادا یعنی زمانی که حادثه ناگوار برای سرنشینان هواپیما افتاد، به کار آید. 

حال این «جعبه سیاه» مقابل آدم‌هایی قرار گرفته، که نه در روز مبادا بلکه الان پرده از راز مگوی چهره‌ها بر می‌دارد. صحبت‌هایی که بخشی‌اش در تدوین کار حذف شده و به پخش نرسیده است و بخش‌هایی که برای اولین‌بار مقابل دوربین گفته شده است.

محمدهادی خفاجی، کارگردان برنامه «جعبه سیاه» شبکه افق درباره هدف از تولید برنامه گفت: هدف «جعبه سیاه» نزدیک شدن به آدم‌هایی بوده، که هم مشهورند و هم مقبول. شاید اغلب برنامه‌ها برای گفتگو بیشتر به سراغ افراد مشهور بروند. اما اینکه آن فردِ مشهور چقدر قابل الگوبرداری باشد و چقدر حرکت مفیدی در زندگی‌اش کرده باشد، در «جعبه سیاه» حائز اهمیت بوده است.

خفاجی با بیان اینکه «جعبه سیاه» جزو برنامه‌های تاک شوست، ادامه داد: سعی شده جنس برنامه متفاوت شود. یعنی به سمت فرم حرکت کند و شکل گفتگو صمیمانه، آزاد، چالشی و پر ریتم باشد. 

این کارگردان تلویزیونی در پاسخ به این سوال که اگرچه «جعبه سیاه» می‌خواهد وارد حریم مصاحبه شونده‌ها شود، ولی از سبک کاری آقای عضد (طناز بودنش) پیداست که نمی‌توان انتظار یک گفت‌وگوی چالشی را داشت، افزود: جنس کار برنامه طنز است. به همین دلیل، امیر عضد را انتخاب کردیم. ماجرا از این قرار بود که ما بتوانیم به آدم‌ها نزدیک شویم. یعنی با فراهم کردن فضای طنز در جلو و پشت صحنه صمیمیت ایجاد کنیم و مصاحبه شونده صحبت‌هایی که را که پیش از این مقابل هیچ دوربینی بیان نکرده، به زبان بیاورد. «جعبه سیاه» شکل گرفت، تا هم گفتگو شیرین باشد و هم فضای راحتی برای طرف مقابل فراهم شود.

وی ادامه داد: ما سوالات را پیش‌روی مهمانان می‌گذاشتیم و بر این باوریم که هر سوال یک کلید برای رسیدن به ماجرایی در ذهن مهمان است. وقتی کلید را از مهمان می‌گرفتیم، سوالات چالشی‌مان شروع می‌شد. برای همین، ضبط هر برنامه حداقل چهار ساعت طول می‌کشید. نزدیک به سه ساعت و چند دقیقه راش مفید تولید و بهترین قسمت‌ها در تدوین انتخاب می‌شد. امیر عضد در برنامه نقش طنز را به عهده دارد. اغلب بخش‌هایی که با مهمانان چالش شده جلوی دوربین نیست و فقط خروجی آن پخش می‌شود. چون «جعبه سیاه» ماهیت طنز دارد، ما طنزش را جلوی دوبین نگه داشتیم و بخشی از چالشش را حذف کردیم.

خفاجی در پاسخ به این سوال که آیا قسمتی بوده که مهمان برنامه بگوید نمی‌خواهم این بخش صحبتم پخش شود، تصریح کرد: بله، فت و فراوان. تا جایی که بتوانیم سعی می‌کنیم آنها را قانع کنیم. اما موقعی هم بوده که مهمان آنقدر گرم صحبت شده و در فضای صمیمی برنامه غرق شده است که چیزی گفته، اما بعد از ضبط از ما در خواست کرده تا آن را حذف کنیم و گفته اگر این بخش صحبتم را پخش کنید، برایم بد می‌شود. البته چالش ما به صورت اعتراف‌گیری نبوده است. معمولاً با صمیمیت با مهمان گفتگو کردیم. حتی در محیط پشت صحنه این صمیمیت دیده می‌شود. مثلاً در برنامه تعاملی بین من و امیر عضد دیده می‌شود، که در تدوین حذف نکردیم. 

کارگردان برنامه «جعبه سیاه» در پاسخ به این سوال که آیا کدورتی هم برای مهمانان «جعبه سیاه» پیش آمده؟ مثلاً وقتی در انتهای گفتگو کفن مقابل مهمان برنامه گذاشته شد، باعث ناراحتی نشد؟ توضیح داد: کم، اما پیش می‌آید که ناراحت شوند. حتی یکی از مهمانان رسماً قهر کرد. در واقع، برنامه مواجهه آدم‌ها با سوالات است. حتی اگر فردی از برنامه ناراحت شده، به دلیل ماهیت «جعبه سیاه»، ناراحتی‌اش را در خروجی کار می‌بینید. اگر اتفاق بامزه‌ای هم در پشت صحنه افتاده، مخاطب آن را در خروجی می‌بیند. 

وی با بیان اینکه تعداد مهمانانی که دچار کدورت شدند، در حد سه چهار نفر بودند، افزود: اغلب مهمانان از بخش پایانی برنامه استقبال کردند. 

خفاجی در پاسخ به این سوال که از آنجایی که تولید برنامه «برمودا» جلوتر از برنامه «جعبه سیاه» بوده، فرم این برنامه شبیه برنامه «برمودا» است، گفت: ما در پیش تولید «جعبه سیاه» بودیم، که «برمودا» روانه آنتن شد. ما سعی کردیم از لحاظ طراحی دکور، آیتم محور بودن، نوع بازی‌ها و فرم تغییراتی در برنامه ایجاد کنیم، تا شباهت‌ها به حداقل برسد. حتی از آنجایی یکسری مهمانان «برمودا» در لیست مهمانان برنامه ما بود، آنها را حذف کردیم. به علاوه با استفاده از یک مجری که چندان چهره نبود، سعی کردیم حال و هوای متفاوتی را ایجاد کنیم.

این کارگردان در پاسخ به این سوال که آیا لازم است هر شبکه برنامه گفتگو محور داشته باشد؟ بیان کرد: بیشتر برنامه‌ها گفتگو محور هستند و این قالب جزو فرم‌های رایج تلویزیون است. مهم این است گفتگو از فضای مرسوم و کلیشه‌ای خارج شود و صحبت‌های بیان شده در فرمی مناسب جذابیت لازم برای همراهی مخاطب را داشته باشد.

باشگاه خبرنگاران جوان فرهنگی هنری رادیو تلویزیون

دیگر خبرها

  • «جعبه سیاه» آدم‌ها رو می‌شود/ چالش‌هایی که گاهی از دست مهمان برنامه در می‌رود
  • هلاکت ۷۰ عضو گروه تروریستی «الشباب» در سومالی
  • فیلم| وضعیت بیماری مالاریا در سیستان و بلوچستان
  • با اکبرپور به عنوان یک استقلالی دست برادری داده‌ایم/ با استعفا موافقت نمی‌شود
  • رشد بیش‌از ۸ هزار واحدی صبح گاهی بورس
  • هیچ موردی از بیماری مالاریا در غرب خراسان ثبت نشده است
  • ادامه روزهای کابوس وار مدافع عنوان قهرمانی در لیگ عربستان
  • افزایش مبتلایان به مالاریا در افغانستان
  • خوزستان عاری از بیماری مالاریا
  • بنزما و طلسم بزرگان: کریم را چه می‌شود!‏